یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند. یعنی در گام نخست ، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را نظر ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد. پس تفکر عبارت است از سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم به مجهول و اساس تفکر علماست. به همین جهت میگویند امر به چیزی امر به مقدمه آن نیز هست پس با دعوت به تفکر به سرمایه تفکر یعنی کسب معلومات صحیح نیز امر شده است.
معلومات تفکر از دیدگاه قرآن
قرآن کریم موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته بلکه انسانها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند :
تفکر در روایات
روایات هم مانند قرآن از دو راه جامعه بشری را دعوت به تفکر میکنند :
ضرورت تفکر از دیدگاه قرآن
قرآن انسانها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است : «وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ ؛ از چیزی که دانشی درباره آن نداری پیروی مکن» (سوره اسراء_ 36) این آیه به تنهایی نشان میدهد که اسلامتا چه اندازه به زندگی آگاهانه اهمیت میدهد.
تاکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است نیز نشان میدهد که از نظر قرآن ، یک انسان رشد یافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نظر قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی بکار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد و لذا هیچگونه اجباری در پذیرفتن اصول دین نیست: «لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ ؛ در دینهیچ اجباری نیست هدایت از گمراهی مشخص شده است» (سوره بقره _ 256) از این آیه بر میآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسانها بکار نگرفتن فکر و اندیشه است.
تفکر در تاریخ اسلام
در تاریخ اسلامبنا به عللی اکثر مسلمانان درست بر خلاف جهتی که قرآن کریممشخص کرده بود عمل کردند. اگر کسی کتب متکلمین و موضوعات آنها را با موضوعاتی که قرآن مردم را به مطالعه آن تشویق کرده مقایسه نماید، خواهد دانست که آنها تا چه اندازه از تعلیمات قرآن دور شدهاند. البته تعداد اندکی که با روح تعالیم قرآن آشنا بودند و در موضوعات شایسته به تفکر پرداختند همان کسانی هستند که از مفاخر مسلمین و بلکه از مفاخر بشریت بشمار میروند.
منابع