وطنم،ایران
زادگاهم،وعشقم
خشوییه،لنجان
مردمانش مهربان
آب وهوا بس عالی
بهترین جاومکان
شده ییلاق،قشلاق
ازبرای همه مان
یادآرم،پیروجوان
مهربان باهمگان
دست گیر،همدیگر
درهمه کار بادل وجان
همه درخلوتشان
دورهم جمع بدند
هزل وشوخی،همه شان
فصل پائیزوخزان
دورآتش،حلقه وار
بافاصله ازآتش آن
دلها نزدیک بهم
گفتگوگرم وصمیمانه زجان
بازی وسرگرمیشان
عده ای از آنان
یک توپ وزمین سنگلاخ
کفش پاره،پلاستیک، کف آن
خواب کم برهمگان
کاروبارهم زیاد،
فکروذکرهمه مان
فوتبال،دویدن درمیدان
ترس ازپدران
موقع آمدن،ازسرکار
هرکسی،ترس زجان
میخریدسوراخ گران
شوخی که نبود
یک روستا،آن زمان
چندین تیم،
همه چالاک وجوان
تنها تیم نبود
روستابوددرآن
هرچه خواهی
درتعدادازباب دکان
قصاب که بود،هم بقال
درس ومدرسه بدان
کشت وکارهم که بود
تنها مشکل مان بیمارستان
مدرسه هم مرکز
ازروستاهای دگرهم درآن
درس،مدرسه،کتک
باصفا دانش آموزان
پیرمردان وزنان
فصل بیکاریشان
دورهم جمع،خوش صحبت
هرکسی، جای خودش دردالان
اطلاعات تبادل میشد
غیبت اصلا نبوددرآنان
هرچه بود رو در رو
نه نهان یاپنهان
عده ای هم جوان
صبح زود،باسرویس
بابقچه ای که درآن
نان برای گذران
اغلب کاروتلاش
بهترین ورزششان
موسم،کشت ودرو
چه حلال لقمه نان
مادران وپدران
برای فرزندان
باسیلی،قرمز
نگه داشتندصورتشان
پس چه شد،
باعث رفتنمان
ازنازوتنعم،برکت وخیر
شدیم انگاردرزندان
بگذاربگم راحتتر
جاکه کم بود،درآن
تحصیل،ورزش وکار
فقط بودبرای پسران
دگرگسترش هرچیزی
مهمترزهمه جاومکان
شدسبب هجرت ما تا
رسیم هرچه خواهیم به آن!!
ودگرهرچه بگم کم گفتم
فاصله شدبین همه پیروجـوان
روستامان سرجاش هم الان
بهترین مردممان هست درآن
خصلت خوب همه
که نگویم غلو
درشیون وشادیهامان
همت است در همگان
بخصوص نام ده وجان همه
حافظ اند ازدل وجان
برروستاکه مباد
کم وافزون بشودنقطه آن
نازشستت سلیمانی مان
نگفتی که جوان
آشنایست در ده مان
مخلص پیروجوان