من به یادت هســــتم !
چه به هنگام دعا ...
چه به هنگام نشستن به لب پنجــره ی خاطره ها .
هـــر کجا هستی ...
باش ؛
دل من با دل تـــوست !
و دعــــایم این است :
دل زیبای تو عاشق باشد ...
و به یک حس مـــقدس پـــابند !
دل من
با خــــوشی ات شاد و خوش است .
هــــر کجا هستی ...
باش !
دل من
با دل تــــــو
خواهــــد ماند !
گذشتگان ما برای هر کاری آدابی را می شناختند وهیچ کاری را بدون ادب آن کار انجام نمی دادند وشناخت وشناساندن آداب کارها ازضروریات زندگی وتعلیم وتعلم وتربیت می دانستند ادب غذا خوردن ادب لباس پوشیدن ادب حرف زدن ادب نوشتن ادب خواندن ودهها ادب دیگر
اما ادب چیست؟ وچرا دین واخلاق وهنر وعلم وفرهنگ ما آن همه به ادب حساس است وبهاء می دهد ؟ ادب یعنی پیوند دادن ظاهر با باطن ادب یعنی معنادارکردن اعمال ادب یعنی دیدن نظم ونظام درهستی واعمال آن در حرکات وافعال وسکنات ادب از ایمان واعتقاد به معنا سرچشمه می گیرد
ادب از دیدن تفاوت زندگی انسانی وحیوانی واز کرامت انسان وکارهایش ناشی می شود فرهنگ ومردمی که به ادب پایبند است ومی گوید هرکاری ادبی دارد باادب حیات انسانی را تضمین می کند
فرضا وقتی گفته می شود ادب غذاخوردن یعنی آنچه که خوردن ما را از خوردن حیوانی متمایز می سازد و اصل مشترک نیاز به غذا وخوردن را درانسان وحیوان باادب دارای ویژگی خاص انسانی می سازد
وغذاخوردن دیگر وصف وکاری حیوانی نخواهد بود بلکه انسانی است با یاد ونام خدا آغاز می شود به طهارت وطیب بودنش توجه می شود وبعد از غذا حمد خدا می شود واین هاست که خوردن ما را انسانی می کند
والا به تعبیر حکیمانه امام سجاد درصحیفه که فرمود خدایا سپاس تورا که به ما معرفت خودرا آموختی تا تورا حمد کنیم حمدی که انسان را از حیوان متمایز می سازد، ادب همچنین حکایت از اعتقاد به باطن درعالم دارد و روح انسان را با جسمش پیوند می دهد
هر امر به ظاهری فیزیکی و مادی ومحسوس را با غیب و باطن وملکوت مرتبط می سازد فرضا درادب خوابیدن آمده که با وضو وبا دعا به رختخواب بروید و روبه قبله بخوابید یعنی خواب خودرا باطهارت وقداست همراه سازید
ادب علاوه بر اخلاق هنر نیز هست ،درادب انسان زمان ومکان را درنظر دارد ومثل سخنور یلیغی که به جا وبه اندازه و زیبا سخن می گوید مراقب است که در وقت خود ودرجای خود کار خودرا انجام دهد ادب می آموزد که علاوه بر نیت خوب باید عمل به جا و زیبا وانسانی داشت
وظیفه اخلاق و فقه و ادبیات وهنر اصیل همه ادب آموزی به انسان است و تفاوت ظریف و مهم علم حقوق که امروزه می خواهد جای فقه را بگیرد با فقه درهمین است که یکی اعتقاد به ادب به باطن به معنا به حقیقت انسان دارد ودیگری اعتقاد و اعتنایی بدان ندارد
لذاست که حق همجنس گرا وسگ وگربه درکنار وگاه مهم تر از حق مردمان در نظام حقوقی جدید به رسمیت شناخته می شود وحق حجاب وعفاف زن مسلمان زیر پا گذاشته می شود
تفاوت هنر قدیم و جدید نیز درهمین نکته است لذاست که فردی در ایران اسلامی به نام هنر جدید به خود این جرات را می دهد که بگوید برای خنداندن مردم حاضر است هرکاری بکند هر کاری حتی ...
جمله ای که دل هنرمندان اصیل وادب شناسی چون استاد مشایخی را به درد می آورد و سخن سخیفی که هنر نشناسی و دوری از ادب گوینده آن را می رساند
دوباره برمی گردم به جمله آغازین ،ادب مرز شاخص بین انسان وحیوان است وهرکس درهر کاری ادب آن را نشناسد وبه جانیاورد مرز میان خود وحیوانیت را بهم زده وبفهمد یا نه وارد حیطه حیوانی گشته است
وتفاوت نمی کند آن کار امری معمولی چون خوردن وخوابیدن باشد یا امر مهم تری چون سخن گفتن یا هنر ورزی وامثال آن باشد
وبه تعبیر زیبای حافظ هرکه رانیست ادب لایق صحبت نبود
» پاسخ مرحوم نخودکی به درخواست امام(ره) 6:1 عصر - 92/12/10
به گزارش علیرضااحسانی نیا از پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار به نقل از مهر، آیت الله مهدی هادوی تهرانی از اساتید عالی حوزه علمیه پیش از آغاز درس خارج اصول خویش بحثی را پیرامون اهمیت انس با قرآن مطرح کرده است که متن آن به شرح ذیل است:
نقل می کنند حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ دنبال این بودند که خدمت نخودکی ـ رضوان الله علیه ـ برسند و از ایشان علم کیمیا را یاد بگیرند. وقتی خدمت ایشان می رسند و ظاهراً هم با بعضی از آقایان بودند، نخودکی ـ رضوان الله علیه ـ به ایشان که یک طلبه جوان بود، می گوید معلوم نیست علم کیمیا به درد شما بخورد و فایده ای برایتان داشته باشد؛ ولی من چیزی به شما یاد می دهم که برایتان فایده دارد. بعد بیانی دارند که به دو شکل نقل شده است: یکی اینکه ایشان فرموده اند بعد از نماز واجب سه بار قل هو الله بخوانید و سه بار صلوات بفرستید و سپس این آیات سوره? الطلاق: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً » را بخوانید. نقل دیگر این است که ایشان فرمودند مثلاً آیة الکرسی یا تسبیحات فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ را بخوانید و سه بار قل هو الله و سه تا صلوات و بعد این آیات. می گویند که حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ فرموده بودند من بعد از آن روزی که نخودکی ـ رضوان الله علیه ـ این را به من گفت، این ذکر را ترک نکردم و در طول زندگیم هم هیچ وقت مشکلی پیدا نکردم؛ یعنی با خواندن این آیه و این ذکر و با این ترتیب، روزی ام همیشه فراهم بود. بالاخره این آیات حقایقی هستند و برای این آیات آثاری ذکر شده است و التزام به این ها آثاری دارد. همین امسال خانواده ای به حج آمده بودند. متوجه شدم که از یکی از کشورهای آفریقایی آمدند و همه? خانواده با هم آمده بودند.
می گفتند ما به سبب ذکری که همین الآن گفتم، حج نصیب مان شده است. گفتم البته نخودکی ـ رضوان الله علیه ـ این ذکر را برای روزی گفته است نه برای حج. آن ها گفتند ما معتقد بودیم که حج خودش یک نوع روزی است و خدا ـ تبارک و تعالی ـ هم به ایشان داده بود. یا یکی از آقایان مشاهیر که حالا گرفتار است، إن شاء الله گرفتاریش حل شود، به حج آمده بود و خودش می گفت اگر کسی به خواندن سوره? النبأ ملتزم باشد، حج نصیبش می شود. ایشان می گفت من ملتزم بودم و دائم این سوره را می خواندم و حالا حج برایم قسمت شده است.
من در گذشته آدم هایی را دیدم به خصوص پیرها، شما هم دیدید که این ها قرآن، مفاتیح و مانند آن را می خواندند و خیلی هم ملتزم بودند؛ ولی معانی را نمی فهمیدند. همین مقدار هم آثاری برای خودش دارد؛ همین که قرآن را باز کنی و به آن نگاه کنی ثواب دارد؛ چون به تعبیر آیت الله شاه آبادی ـ رضوان الله علیه ـ استاد عرفان حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ در کتاب رشحات البحار این خودش یک حقیقت است. ایشان از «إنا انزلناه فی لیلة القدر»استفاده می کند که این قرآن در دست ما تنزل خودِ علم الهی است، خود علم خدا ـ تبارک و تعالی ـ به پایین ترین سطحش که رسیده است، شده است این قرآن که یک حقیقت متصل بین العرض و السماء است. این حقیقت از آسمان یعنی از خدا ـ تبارک و تعالی ـ تا زمین تا این پایین تا دنیا تا این پست ترین مرتبه، امتداد دارد.
این یک نوع برخورد است با آیات. اشکالی هم ندارد. من هم می خوانم، اشکالی ندارد. إن شاء الله دوستان هم تجربه کنند و آثارش را ببینند. برخورد دیگر این است که ما با با قطع نظر آثار این چنینی، به معنای آیه توجه کنیم. نکته ای که من بیشتر به آن علاقه دارم، این است که آدم بتواند با حقیقت این آیات و با معانی این آیات ارتباط برقرار کند؛ یعنی فقط حالت لقلقه? زبان و ذکر لفظی نباشد؛ البته متأسفانه ما به سبب اینکه مثلاً جزء علما هستیم! نه آن جنبه? عوامی مثل خواندن الفاظ را داریم و نه این علم واقعی اش و ارتباط با معانی این آیات را به دست می آوریم.
ما باید توجه کنیم که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در اینجا یک حقایق و قوانینی از عالم را بیان می کند. می فرماید: «و من یتقّ الله یجعل له مخرجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» این یک قانون است؛ مثل اینکه می گوییم اگر دمای آب را به صد درجه برسانیم، جوش می آید. پس اگر «یجعل له مخرجاً» نبود و «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» نبود، معلوم می شود این طرف قضیه یعنی شرط حاصل نیست؛ آن یتقّ الله نیست. بعد می فرماید: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه». این تعبیر دیگری از همان است که: «أ لیس الله بکاف عبده» یعنی خدا کافی برای بنده اش کافی است. کسی که توکل بر خدا ـ تبارک و تعالی ـ کند، خدا ـ تبارک و تعالی ـ برایش بس است و هیچ چیز دیگر نمی خواهد.
بعد در ادامه? آیه دارد: «إن الله بالغ امره»: خدا امر خودش را می رساند؛ یعنی آن را که قرار است محقق شود، انجام می دهد. در ادامه می فرماید: «قد جعل الله لکل شی قدراً»؛ یعنی خدا برای هر چیزی یک تقدیری دارد؛ حساب دارد و آن چیزی که خدا ـ تبارک و تعالی ـ حسابش را مقرر کرده به همان حسابش می رساند. خدا ـ تبارک و تعالی ـ که ناتوان نیست «إذا أراد شیئاً»[4] به یک «کن فیکون»حاصل است؛ اما مسیر خلقت، قوانین حاکم بر عالم اقتضا می کند که تقدیراتی باشد. ما بی حساب و کتاب نیامده ایم بالاخره در این عالم، از یک طرف امور دنیا زمانی است و از طرف دیگر کار ما در این دنیا مرتبط با اراده? ما است. انسان باید با این مفاهیم ارتباط برقرار کند و لااقل خودش را نزدیک کند به من «یتق الله» که البته یک کم سخت است. ما که را نتوانستیم به «یتق الله» نزدیک شویم و شاید کمی آن هم از باب تنبلی مان به «یتوکل علی الله» نزدیک تر شده باشیم.
این چیزی است که انسان باید در تجربه? روزمره? زندگی به آن برسد؛ یعنی در همین حوادث عادی زندگی. یک روز بچه مریض می شود، روز دیگر زن مریض می شود، یک روز بی پول است، یک روز یک مشکلی پیدا می شود و مثلاً لوله آبش می ترکد، پایش می لغزد و می شکند؛ البته باید دائم دعا کرد که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ انسان را در موقعیت های سخت قرار ندهد. یکی از دعاهایی است که مستجاب نیست؛ ولی خوب است که انسان بخواهد این است که خدایا ما را امتحان نکن. به طور قطع مستجاب نیست! چون دائم داریم امتحان می شویم. همیشه به خدا ـ تبارک و تعالی ـ می گوییم امتحانمان نکن و اگر هم خواستی امتحان کنی، سخت نگیر. ما خودمان اعلام ورشکستگی کردیم و می گوییم ما از پس آن بر نمی آییم. در این صحنه? زندگی و حوادث روزمره آدم باید سعی کند این حقایق موجود در قرآن را ببیند و این ها واقعاً دیدنی هستند. شنیدنی نیستند. اگر آدمی دید، آن موقع است که یک کمی حالش فرق خواهد کرد. در خانه? ما در اتاقی که نماز می خوانم، چند تا شاخه گل هست.
وقتی من نماز می خوانم، از این شاخه ها خجالت می کشم. با خودم می گویم این شاخه ها پیش خودشان می گویند این آقا را ببین. دقایقی در روز می آید و بالا و پایینی می جهد، فکر می کند که خیلی ذکر خدا ـ تبارک و تعالی ـ می گوید در حالی که ما 24 ساعته در حال ذکر خدا ـ تبارک و تعالی ـ هستیم؛ چون آن شاخه گل که معصیت نمی کند. ما هستیم که معصیت می کنیم. بعضی وقت ها با خودم می گویم ما وقتی قنوت می خوانیم یاد خدا ـ تبارک و تعالی ـ می افتیم؛ آن هم برای اینکه از او چیزی می خواهیم و تا وقتی هم قنوت نکرده ایم، یادمان نیست که با خدا ـ تبارک و تعالی ـ حرف می زنیم؛ چون معمولاً ما در قنوت یادمان می افتد در نمازی هستیم. به حمد و سوره و این ها چون عادت می کنیم، اصلاً توجه نمی کنیم که چه می خوانیم. در قنوت است که یاد طلبکار و بدهکار و مریض و این ها می افتیم. بعد یادمان می افتد که خدایی هم هست و دست طلب دراز می شود که با الله بریز!
آدم باید مقداری فکر کند که عمرمان به هیچ چیز گذشت. پس قبل از اینکه همه? فرصت ها بگذرد یک کمی به این مفاهیم نزدیک شود.
به هرزه بی می و معشوق عمر می گذرد ...... بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد.
من در جایی خارج از کشور صحبت می کردم و دائم روایات و مباحث مربوط به مرگ را می گفتم. یکی از این دوستان قدیمی من که آنجا بود، به من می گفت این موضوع چیست که شما انتخاب کردی؟ مرگ هم شد موضوع! گفتم بارها عرض کرده ام که به یک معنایی می شد ما متولد نشویم؛ اما در حد فهم ما نمی شود که وقتی متولد شدیم، دیگر نمیریم. مردن مسلم تر از متولد شدن است و مرگ یک حقیقتی است که همه? ما به آن می رسیم. ما فکر می کنیم مرگ خیلی دور دست است. در درس آیت الله شیخ جواد آقا تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ می رفتیم و یکی از رفقا در درس بود که خیلی سرحال و خوش اخلاق و جوان بود. حدود 30 سالش داشت. یک روز بعد از ظهر با همدیگر گفتیم و خندیدیم و درس تمام شد و رفتیم. فردا صبح که آمدیم برویم درس، دیدیم اطلاعیه ای زده اند که رفیق ما مُرده است! من هنوز یادم نرفته است که برای من خیلی غیر منتظره بود. دیروز بعد از ظهر سر حال بود و به قول یکی از رفقا احتمال نمی دادیم در شصت سال اخیر ایشان قصد مردن داشته باشد؛ اما مُرد و خدا ـ تبارک و تعالی ـ رحمتش کند. حادثه? مرگ این قدر نزدیک است. یک قدری خودمان را برای مردن آماده کنیم.
آموخته های یک معلم:
(این پیام اهمیت ولایت امیرالمؤمنین (ع) را بیان میدارد)
این نـدای خـداونـــد که بنام رسالــت است شــریف تـــر است از دیگـــر نـداها است ، چون درجه رسالت بالاتر از درجه نبــوت است، زیرا هـر رسـولی نبی هـم هـسـت ، لکن هـر نبی ای رســول نباشد!
این نـدا میگوید :
ای محمّـد ؛ آنچه را بتو ابلاغ کردیم به خلق برسان و هیچ وا مگـیـــر ، لیکن حقیقت رسالت و اســـرار محبــــت نه بر اندازه طاقت ایشان است که آن مشرب خاص تو است ، ما آنچه باید به دل تو رسانیم خود رسانیم،
این بود که در آن موقع جبرئیل با چهره روحانی فـرود آمدی نه به صورت بشر ، که همی به دل پیوستی و راز و ناز با دل او بگفتی ! چنان که فرمود :
روح الامین به قلب محمّد (ص) نازل شد ، تو گوئی آن حضرت در آن حالات ، همه دل بودی ، و آن دل همه سر بودی ، و آن سر همه وحی بودی ، و کس را بر آن اطلاع نبودی ، و چنان که بود خداوند او را به کس ننمود .
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی
این آیت صراحتــاً تکمیل امر رسالت و اکمال دین را به معرفی علی ابن ابیطالب علیه السلام بعنوان جانشین و ولی امر مسلمین دانسته است ، و پیامبر (ص) که از ابلاغ این امر به دلایلی از جمله نپذیرفتن عده ای و ایجاد اختلاف بین مسلمانان نگران بودند در انجام آن تأخیر می انداختند تا این که پس از سه مرتبه هبوط و صعود جبرئیل ، فرمان را به مسلمانان ابلاغ فرمودند .
امروزه برخی از مدعیان روشنفکریِ دینی موضوع مهم ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه را در حدّ مسأله ای تاریخی می دانند، و بحث وگفتگو در باره آن را سبب اختلاف بین مسلمانان قلمداد میکنند! و همواره روی سخن آنان با شیعه است که از مواضع اصولی و برحق خود دست بردارند و به جمع سایر فِرَق بپیوندند! و صراحتاً از فرقه های دیگر جانبداری می نمایند!
این گونه افراد معمولاً کسانی هستند که پیامبری پیامبر(ص) را در ارتباط با جهان غیب و عالم اعلی نمی دانند! و تمامی مسائل مذهب را با عینک مادی دیده و توجیه مادی و زمینی می نمایند! و اصلاً به جنبه های غیبی و ماوراء مادی مسئله اعتقادی ندارند! و از این جهت است که هرگز چنین فکر نمی کنند که اگر براستی خیرخواه اسلام و مسلمین هستند با پذیرش حقیقت ، بر محور حــق چرخیده وحدت را بر اساس اعتراف به حق ایجاد کنند، زیرا توجه به معنی و جایگاه امامت ، که در آیات متعددی از قرآن مجید به آن تأکید شده است ، نشانگر اعتقادی بودن این اصل است .
امامت مقامی است که لازمه آن عصمت بوده و نصب آن فقط بوسیله خداوند تحقق می پذیرد. و در حدیث مشهور ثقلین ، امام به ضمیمه قرآن جانشین پیامبر(ص) معرفی شده است :
« اِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی اَهلِ بَیتِی اُنظُرُوا کَیفَ تَخلِفُونِی فِیهِما»
از این روی امام ، نایب و جانشین پیامبر(ص) در تمامی ابعاد و شؤن می باشد به جز یک شأن (نبوت تشریعی) که پیامبر(ص) مکرر فرموده اند :
« یا علی اَنتَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدِی »
و نیز در طول 23 سال پیامبری خود بارها مقامات امام علی (ع) را به مسلمانان گوشزد فرموده زمینه جانشینی ایشان را فراهم نموده اند، و فضایل و مناقب و شؤن مهم امام(ع) را همچون ولایت در تکوین ، ابلاغ متن دین ، تبیین و تفسیر قرآن و احکام آن ، زمامداری و حکومت جامعه ، علم غیب ، عصمت و شجاعت ، و.... را تذکر داده اند.»
[نوشته ی رمز دار] |
[نوشته ی رمز دار] |
بسم رب الزهرا
دیده به درب قفسم دوختم
در هوس گنبد تو سوختم
بار دگر بال و پرم می دهی
وعده ی بامی دگرم می دهی
باز هوایی شده مرغ دلم
سوی تو راهی شده مرغ دلم
هجر تو آتش به پرم می زند
وصل تو دائم به سرم می زند
جرعه ای از عشق به کامم بریز
یا ز می وصل ، به جامم بریز
عبد تو هستم ، شه طوسی رضا
اختر و مه ، شمس شموسی رضا
دست تمنای من و دامنت
جان و تن من به فدای تنت
درگذر از جرم و خطاهای من
کن نگهی بر دل رسوای من
معدن دردم ، تو طبیبی رضا
بی کس و یارم ، تو حبیبی رضا
جان جوادت بده حاجات دل
گوش فرا ده به مناجات دل
دست تو در دست علمدار ما
سایه ی تو بر سر سردار ما
اذن بده جان به فدایش کنم
بوسه به خاک کف پایش کنم
بر دل من نقش ولایت بزن
بر ورقم مُهر شهادت بزن
یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند. یعنی در گام نخست ، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را نظر ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد. پس تفکر عبارت است از سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم به مجهول و اساس تفکر علماست. به همین جهت میگویند امر به چیزی امر به مقدمه آن نیز هست پس با دعوت به تفکر به سرمایه تفکر یعنی کسب معلومات صحیح نیز امر شده است.
معلومات تفکر از دیدگاه قرآن
قرآن کریم موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته بلکه انسانها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند :
تفکر در روایات
روایات هم مانند قرآن از دو راه جامعه بشری را دعوت به تفکر میکنند :
ضرورت تفکر از دیدگاه قرآن
قرآن انسانها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است : «وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ ؛ از چیزی که دانشی درباره آن نداری پیروی مکن» (سوره اسراء_ 36) این آیه به تنهایی نشان میدهد که اسلامتا چه اندازه به زندگی آگاهانه اهمیت میدهد.
تاکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است نیز نشان میدهد که از نظر قرآن ، یک انسان رشد یافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نظر قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی بکار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد و لذا هیچگونه اجباری در پذیرفتن اصول دین نیست: «لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ ؛ در دینهیچ اجباری نیست هدایت از گمراهی مشخص شده است» (سوره بقره _ 256) از این آیه بر میآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسانها بکار نگرفتن فکر و اندیشه است.
تفکر در تاریخ اسلام
در تاریخ اسلامبنا به عللی اکثر مسلمانان درست بر خلاف جهتی که قرآن کریممشخص کرده بود عمل کردند. اگر کسی کتب متکلمین و موضوعات آنها را با موضوعاتی که قرآن مردم را به مطالعه آن تشویق کرده مقایسه نماید، خواهد دانست که آنها تا چه اندازه از تعلیمات قرآن دور شدهاند. البته تعداد اندکی که با روح تعالیم قرآن آشنا بودند و در موضوعات شایسته به تفکر پرداختند همان کسانی هستند که از مفاخر مسلمین و بلکه از مفاخر بشریت بشمار میروند.
منابع